هیولاء
هیولاء
اثر استیون کرین
مترجم: علی جعفری

تعداد صفحه: None
ژانر: رمان، کلاسیک، اجتماعی
جنسیت صدای مناسب: هرکدام
سن صدای مناسب: جوان
درباره‌ی کتاب:
گزیده‌ای از متن کتاب: جانسون از دو اتاق رد شد و رسید سر پله ها. تا در را باز کرد کوهی از دود آمد بیرون. جیمی را خِفت انداخت و از میان دود خیز برداشت و پرید. در این پرش هر عطر و بویی که خیال کنی به دماغش خورد. بوی مالامال از خصومت، کینه توزی، بوی رشک و حسد. جلوی در آزمایشگاه منظره عجیبی دید. اتاق به جلوه باغی با گلهای آتشین درآمده بود. شراره های شکوفان بنفش، سرخ، سبز، آبی، نارنجی و ارغوانی در گوشه گوشه اتاق به چشم می خورد. رنگ یکی از شراره ها با رنگ صورتی مرجان خوش نقش و نگار مو نمی زد. در گوشه دیگری جرم ساکن و شبرنگی مثل تَلی زمردین نقش بسته بود. اما همه این عجایب شگرف در پیچ و خم توده ای از دود متلاطم و مرگ آگن به سختی دیده می شد. جانسون در آستانه در این پا و آن پا کرد. مثل سیاه برزنگی ها دوباره با دل پُر درد هُردود کشید به سمت اتاق. شعله نارنجی آتش مثل پلنگی به طرف شلوار ارغوانی خیز برداشت و گوشت جانسون را قلفتی به نیش کشید. در گوشه ای شیءای ترکید و در یک آن جلوه لرزان و آراسته یاقوت کبودی مثل پری ای ظاهر شد. پوشیده خندید و راهش را سد کرد و آه از نهاد او و جیمی درآورد. جانسون جیغ زد و به رسم اجدادش در جنگ سرش را پس کشید. خواست از زیر حائل سمت چپ بانوی یاقوتین رد شود. اما این زن عین قرقی پرید و به این جثه که خیز برداشته بود، چنگ انداخت. سرش را خم کرد، گویی گردنش خُرد شده باشد. جانسون گیج گیجی رفت و تلو تلو خورد. با پشت نقش بر زمین شد. پیکر خاموشِ لای پتو از دستهایش افتاد زمین، قِل خورد و رفت گوشه اتاق، پای پنجره. جانسون پای میز کهنه ای با سر نقش بر زمین شده بود. یک رج شیشه روی میز بود که در این گیر و دار اغلب بی صدا بود. اما در یکی از این شیشه ها گویی افعی آتشین رنگی به خود می پیچید. یک آن شیشه خُرد شد و مایع سرخی مثل مار خزید و شُر و شُر ریخت روی این میز کهنه. پیچ و تاب خورد و باز ایستاد، و دوباره نم نم روی میز سرازیر شد. کنج میز، نوک مُذابش بر فراز چشمان بسته مردی که نقش زمین بود، جز جز می کرد. یک آن، دستی از غیب آمد و دوباره این مار سرخ به راه افتاد و خزید و یکراست ریخت روی صورت به تاق افتاده جانسون. بعد جاپای این جانور گویی غیب شد و میان شعله های آتش و صدای ترق و تروق، قطره های شبیه گوهر گداخته، آهسته و فارغ بال تِپ تِپ فرو چکید.

کسانی که تا کنون به این کتاب پیشنهاد خوانش داده‌اند: حامد اکبری ، سمانه فیروزی ، مینا کریمی ، منیره یزدی ، مریم صادقی ، فاطمه عبداللهی ، . .
پیشنهادهایی که صاحب امتیاز کتاب ارائه کرده است: