سرنادی برای طلوع
انتشارات:
نشر فاناگوریا (نشر شخصی در ایتالیا)
تعداد صفحه: ۴۵۷
ژانر: رمان، عاشقانه، فانتزی، نوجوان، تخیلی
جنسیت صدای مناسب: زن
سن صدای مناسب: جوان
دربارهی کتاب: درباره کتاب:
رمان سرنادی برای طلوع، جلد یکم از دوگانه تخیلی سوگ گل نیلوفر نوشته ي ماري لو است كه به سبك ناول هاي چيني نوشته شده است. اگر به ناول چینی علاقه مند هستید خواندن این کتاب می تواند برای شما لذت بخش باشد. داستان در ایالت هاربین، واقع در منچوری (شمال شرق چین) و در دهه 1960 رخ می دهد. شهر هاربین در استان هِی لُونگ جیانگ واقع شده که محل زندگی انسانهاست. در مجموع دو خاندان جادویی در شهر هاربین ساکنند: لوئِل (Louel) و کائِل (Kael). دو قصبه به نام های فانگ ژِنگ و تُونگ هِه در شهر هاربین وجود دارد که به ترتیب در پایین دست (دامنه جنوبی) و بالادست (دامنه شمالی) کوهستان واقع شده اند. در میان این دو دهکده، رودخانه سونگ هوا واقع شده است که به دریاچه های طاقی شکلش مشهور است. تعدادی از افراد کائلها بیست سال پیش از قبیله جدا شده و تحت نام قبیله سو رِن، در شهر بی قانون، واقع در شهر شِنیانگ در ایالت لیائونینگ زندگی می کنند. از دیگر خاندان های ساکن در منچوری می توان به شیاطین سیاه اشاره کرد که در عمق زمین ساکنند و یا اژدرها، که گاهی در شمار افسانه ها به حساب می آیند و تعداد نادری از آنان وجود دارد.
خط داستانی:
در کوهستانی سرد و دور افتاده در شهر هاربین، دو قبیله به نام لوئل و کائل زندگی می کنند. سالهاست که میان آنها دشمنی دیرینه ای برقرار است. فرمانروایان دو قبیله تصمیم می گیرند با برقراری یک ازدواج اجباری میان فرزندان ارشد دو قبیله- شاهدخت فانگ آن نینگ و شاهزاده تونگ یونگ هان- در میان قبایل صلح ایجاد کنند، اما نفرت آن دو جوان از همدیگر منجر به روی دادن یک سلسله وقایع تلخ، گریز ناپذیر و ناخوشایند می شود. از سویی دیگر، دلباختن آن نینگ به یک انسان و عشق ممنوعه خواهرش آن لیانگ، ماجراهای تلخ و شیرینی در مسیر آنها قرار می دهد. سرانجام آن نینگ بر سر دوراهی رنج آوری قرار می گیرد. انتخاب او چه خواهد بود؟ آیا او در جبهه موجودات اساطیری و خانواده اش خواهد ایستاد یا با یک انسان به مردمش پشت خواهد کرد؟
لینک کتاب در نشر فاناگوریا:
https://phanagoria.ir/product-category/novel/fantasy/
گزیدهای از متن کتاب: این بار، در چشمهای دی شان جدیتی بی مثال دیده می شد. در نگاه وحشی و رام نشده اش تنفر موج می زد. جیان شیائو قدری به خود لرزید. در آن چشمهای سیاه، در آن هاله قدرت کبود رنگ می خواند که این بار او را خواهد کشت. دندانهایش را بر هم فشرد. امروز نمی میرم! او همینطور که بر فراز شمشیرش به پرواز در آمده بود و پرواز دی شان بر روی شمشیر امپراطور کوهستان را به سمت خودش می دید، به آرامی تغییر شکل داد تا در قالب اساطیری اش ظاهر شود. دی شان نیز با حرکتی کوتاه بلافاصله به گرگی عظیم الجثه به رنگ سفید، که پوزه و چشمانی نقره ای داشت بدل شد. برای یک لحظه، آن دو در هوا ایستادند و آخرین نگاه را به چشمان همدیگر انداختند. جیان شیائو، در قالب جاودانه و اساطیری اش چنان باشکوه بود که سربازانش برای یک لحظه از نبرد ایستادند و به احترام او بر زمین سر خم کردند. او در قامت آن گوزن با شکوه، با آن شاخ های پیچیده و شاهوارش به یک رب النوع می مانست. شاخ هایش از طلای ناب بودند. چشم های ارغوانی اش با لایه ای طلایی رنگ و نازک احاطه شده بودند و خز مواج بدنش بی بدیل و شگفت انگیز بود. همزمان، جیان شیائو برای دومین بار در تمام این سالها، بدن اساطیری رقیبش را دید. او با یک نگاه آن بدن مخملین، دم بلند و خز انبوه خاکستری و براق را تشخیص داد. دندان های تیز گرگ، آماده دریدن گلوی آن گوزن بودند. گوزن، در هوا جهید و با شاخ های مرگبارش پهلوی گرگ را درید. اندکی پیش از آنکه گوزن جست بزند و بچرخد تا بتواند ضربه ای دیگر به گرگ بزند، دندان های تیز گرگ اندکی در گلوی بی دفاع گوزن فرو رفتند. گرگ دندانهایش را بیشتر در گردن گوزن فرو برد. طعم خون دوست قدیمی اش که در دهانش پیچید، دنیا در دم به چشمانش همچون کوهی از زباله های متعفن درآمد. بی اراده از حرکت ایستاد و به افراد هر دو قبیله، که مانند مورچه هایی در خون خود می غلطیدند چشم دوخت. اندکی بعد، طعم خون و تصور فرمانروایی بر هر دو قبیله، او را جری کرد که هرطور شده کار را تمام کند.
کسانی که تا کنون به این کتاب پیشنهاد خوانش دادهاند:
مهناز علی اکبری
،
سامیه عطایی
،
عطیه حسینی علوی