پله ی آخر
اثر
عشرت رحمان پور
تعداد صفحه: ۱۰۰
ژانر: اجتماعی
جنسیت صدای مناسب: هرکدام
سن صدای مناسب:
دربارهی کتاب: مجموعه داستان کوتاه
گزیدهای از متن کتاب: شعله ی چراغ روی سقف تاریک می لرزید و شکل های عجیب و غریبی می ساخت.به پهلو چرخید که چشمش به سقف نیفتد.نفسش بالا نمی آمد .پلک هاش سنگین شده بودند.
«نباید بذارم بسته شن.تا چشمام روی هم می افتن جهنم می آد جلو نظرم.»
پلک هاش که روی هم می افتادند،گرفتار کابوس می شد.بچه های قد و نیم قد لخت و عوری را می دیدکه ریخت آدمیزاد نداشتند.براش شکلک در می آوردند.دهن هاشان مدام باز و بسته می شدو بهش می خندیدند.
صدای خنده های عجیبشان توی سرش می پیچیدو توی گوش هاش سوت می کشید.
«یعنی بچه های من این جوری ین »
چیزی زیر لب خواندو بین انگشت شصت واشاره اش را گاز گرفت و به خودش فوت کرد.
«از بس بهشون فکر می کنم دارم خل می شم.»
صدای کوبش باران به شیشه ی پنجره را می شنید.کسی صورتش را به شیشه چسبانده بود و با چشمانی وق زده نگاهش می کرد.شکل بچه ی توی شیشه ی دواخانه ی
سر خیابان بود. کله گنده با شکم باد کرده و دست و پاهای لاغر و انگشتان باریک بدون ناخن و چشم هایی که از کاسه بیرون زده بودند.قلبش تند می زد.پتو را کشید روی صورتش.پلک هاش روی هم افتادند.
بخشی ازداستان «جوجه ها» از همین مجموعه
کسانی که تا کنون به این کتاب پیشنهاد خوانش دادهاند:
—
پیشنهادهایی که صاحب امتیاز کتاب ارائه کرده است:
—