نفرین زمین
نفرین زمین
اثر علی آزادواری

انتشارات: آزادوار
تعداد صفحه: ۱۴۴
ژانر: نوجوان، عاشقانه، داستان، رمان، اسطوره، حماسی، تخیلی
جنسیت صدای مناسب: زن
سن صدای مناسب: میانسال
درباره‌ی کتاب: حادثه ای تخیلی که در پی یک حادثه محتمل و واقعی نظیر زلزله تهران بروز می نماید و محل و چند روستا را دستخوش اتفاقات داستان می کند.
گزیده‌ای از متن کتاب: داستان در روستایی اتفاق می افتد که اهالی آن در تابستان ها میزبان فرزندان و نوه های خود هستند و در چهل سال اخیر زندگی آرومی را طی می کنند. اما در پی حادثه ناگوار زلزله تهران اتفاقات عجیب و وحشتناکی از دل زمین بر میخیزد که با مسدود کردن راه ها و ارتباطات روستاییان و مهمانانشان را با تمام وجود به تلاش برای زندگی وامی دارد، چند خط از کتاب: بعد از شام همگی داخل خانه دور هم جمع شده بودند که بچه ها خواستند دوباره بروند در حیاط بازی کنند. مادر آرزو با ناراحتی فریاد زد: نه دیگر شب شده باید داخل خانه بازی کنید. پدر آرزو که کمی حق را به همسرش می داد با اشاره به آرزو فهماند تا حرف مادرش را گوش کند. پدر آرمان که روی تخت خود لم داده بود گفت: نه دادش مشکلی نیست ما الان حدود دو سالی هست که اینجاییم مشکلی نیست دیگر، الان هم که فصل تابستان اوضاع امن تره. پدر آرزو گفت: می دانم برادر جان اما احتیاط شرط عقل است. پدر آرمان گفت: آره درست می گی اما الان حدود چهل سال است که مورد مشکوکی گزاش نشده، در واقع آخرین اتفاق مربوط به زمان جوانی ماست که حتما یادت هست. در حال صحبت بودند که مادر آرزو حرف دو برادر را قطع کرد و گقت: خواهش می کنم دیگر ادامه ندهید. به هر حال بچه ها مجبور شدند شب را در خانۀ بزرگ بازی کنند. پدر و مادر ها هم روی حصیر بزرگ در نزدیکی درب ورودی خانه روی تراس دور هم نشستند صحبت می کردند. صبح شد بچه ها که روز گذشته زیاد فعالیت کرده بودند با صدای، بلند شید نان تازه، از خواب بلند شدند. رانندۀ پدر آرمان صبح نانهای محلی تازه را از تنها نانوایی محلی روستا گرفته بود. پیرمرد شصت ساله ای هم که منزل کوچکش در گوشۀ حیات خانۀ بزرگ قرار داشت و وظیفه اش نگهداری دامهای خانۀ بزرگ بود، شیر و ماست تازه را جلوی درب ورودی خانه گذاشته بود و برای انجام کارهایش به طویله دام ها رفته بود. همگی صبحانه را با اشتهای خوبی خوردند سپس بچه ها به حیات آمدند تا بازی کنند. سروناز که پدر و مادرش از دوستان خانوادگی پدر آرزو و آرمان بودند و در خانۀ دیگری در نزدیکی خانۀ بزرگ در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگش مهمان بود، صدای بچه ها را شنید و برای دیدن آنها وارد خانه بزرگ شد. خاطرات سالهای گذشته که با هم داشتند باعث شد تا خیلی زود با هم سرگرم گفتگو و بازی شوند.

کسانی که تا کنون به این کتاب پیشنهاد خوانش داده‌اند: سپیده توفیقی فر ، سمیه رضایی ، نغمه کریمی نیکو ، فروه فضلی خانی ، سمیرا دهپورزاده
پیشنهادهایی که صاحب امتیاز کتاب ارائه کرده است: