کافه خنده
کافه خنده

انتشارات: سوره مهر
تعداد صفحه: ۱۹۸
ژانر: داستان، داستان کوتاه، طنز
جنسیت صدای مناسب: هرکدام
سن صدای مناسب:
درباره‌ی کتاب: کافه خنده مجموعه نثر و داستان طنز است که در سال 1390 در تیراژ 2500 نسخه به چاپ رسیده و اکنون چاپ سوم کتاب در بازار موجود است. این کتاب در جشنواره طنز مکتوب و طنز تهران برگزیده شده است.
گزیده‌ای از متن کتاب: □خاطرات دانش آموزی خاله سوسکه شنبه: امروز به بهانه مدرسه از خانه بیرون زدم. در راه فروشنده سوپر مارکت محل تا مرا دید، بی‌مقدمه از من خواستگاری کرد. گفتم: اولاً خواستگاری رسم و رسوم خودش را دارد. ثانیاً: بنده می‌خواهم درسم را ادامه بدهم، و همانطور که مستحضرید الان هم دارم می‌روم مدرسه. ثالثاً: وضع مالی شما چه طور است؟ رابعاً بر فرض اگر من قبول کردم و زن شما شدم و یک موقع با هم دعوایمان شد منو با چی می‌زنی؟ فروشنده گفت: اولاً آن رسوم ورسوم مال قدیم بود. ثانیاً من اجازه می‌دهم بعد از ازدواج هم به تحصیل ادامه بدهید. خود من هم آنقدر‌ها که فکر می‌کنید بی‌سواد نیستم. دکترای تخصصی مدیریت ادارات بدون مدیر را دارم البته دکترایم هم تقلبی نیست، اصل دانشگاه آزاد دورآباد سفلی است. الان هم چون هیچ اداره بدون مدیری وجود ندارد، بیکار مانده‌ام و به شغل شریف بقالی مشغولم که البته در آمدش هم خوب است. اما در مورد سوال آخرت بدان و آگاه باش که من زن قبلی‌ام را هم با سنگ ترازو می‌زدم. گفتم: زن قبلی؟ مگر شما زن داشتید؟ گفت: بله، دو تا که خدا را شکر هر دو مردند. پا به فرار گذاشتم. یکشنبه: امروز در راه برگشت از مدرسه قصاب محل از من خواستگاری کرد. گفتم: اول بگو اگر زنت بشوم، منو با چی می‌زنی؟ بعد سوال‌های بعدی‌ام را می‌پرسم. گفت: سوال بعد. من غلط بکنم روی زنم دست بلند کنم. گفتم: حالا اگر عصبانی بشوی. گفت: من عصبانی نمی‌شوم. سوال بعد. گفتم: آدمیزاد است دیگر اگر خیلی عصبانی بشوی؟ گفت: محال است. گفتم: حالا فرض کنیم. گفت: فرض محال، محال است. گفتم:... گفت:... تا با عصبانیت چاقویش را به طرفم پرت کرد و با ساطورش دنبالم کرد. دوشنبه: امروز در راه مدرسه به یک جوان خوش تیپ دانشجو، که به خاطر جثه کوچکش، دوستانش آقا موشه صدایش می‌کردند، برخوردم. آقا موشه از من خواستگاری کرد. من گفتم: اگر ما با هم ازدواج کردیم و یک موقع با هم دعوایمان شد، منو با چی می‌زنی؟ آقا موشه گفت: با مداد نرم طراحی B۴. خیلی رومانتیک به نظر می‌رسید. یک دل نه صد دل عاشقش شدم و در راه مدرسه به خوبی و خوشی ازدواج کردیم.

کسانی که تا کنون به این کتاب پیشنهاد خوانش داده‌اند: انتصار قاینی ، داود وفایی سیاوشانی ، نسرین سخایی ، حسين شعبانی
پیشنهادهایی که صاحب امتیاز کتاب ارائه کرده است: