دانوب آواز می خواند
دانوب آواز می خواند

انتشارات: ندارد
تعداد صفحه: سه صفحه
ژانر: نوجوان، داستان
جنسیت صدای مناسب: زن
سن صدای مناسب: جوان
درباره‌ی کتاب: کتاب در باره نوجوانی است که به موتسارت علاقه زیاد ی دارد . او قرار است در یک برنامه شرکت کند اما فکر می کند آمادگی ندارد. او موتسارت را کنار خودش احساس می کند و تصمیم می گیرد که در برنامه شرکت کند. روز ی که در امفی تئاتر برنامه دارد موتسارت به جای او ویلون میزند.
گزیده‌ای از متن کتاب: دانوب دارد آواز می خواند! او برای شهر من "وین" آوازهای زیادی دارد. آن تکه ابر هم که آنجاست شبیه ویلون است. کاش من هم می توانستم مثل دانوب آواز بخوانم و ساز بزنم و از کسی خجالت نکشم! کسی در گوش یوهان زمزمه می کند: هی پسر! خجالت را از پنجره ی اتاقت بیرون بینداز ... تو که می دانی من از کودکی ساز می زدم بدون آنکه از کسی خجالت بکشم- پس تو هم خجالت را کنار بگذار! تو باید برای روز سه شنبه خودت را آماده کنی. آه موتسارت عزیزم! دوست خوبم! برای من سخت است که جلوی دیگران ویلون بزنم ! یوهان بار دیگر از پنجره ی اتاقش به آسمان نگاه کرد بعد به طرف سازش رفت. موتسارت در اتاقش شروع کرد به زدن ویلون. به یاد موتسارت مهربان...به یاد دانوب رویایی و به یاد مردم شهرش که عاشق موسیقی هستند! یوهان هم چنان آرشه را به حرکت در می آورد – یک لحظه دستی که آرشه را حرکت می داد گرم شد. یوهان چشم هایش را باز کرد و نگاه مهربان موتسارت را دید. از ساز زدن دست کشید. قلبش تند تند شروع به زدن کرد. موتسارت رفته بود! کاش نمی رفت و همیشه می ماند. این را یوهان آهسته گفت! در مدرسه ی موسیقی همه با شوق از روز سه شنبه حرف می زدند.

کسانی که تا کنون به این کتاب پیشنهاد خوانش داده‌اند:
پیشنهادهایی که صاحب امتیاز کتاب ارائه کرده است: